آرامیسآرامیس، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

آرامیس

...

مرد دیر وقت، خسته از کار به خانه برگشت.دم در پسر ۵ساله اش را دید که در    انتظار او بود:   - سلام بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتما چه سوالی؟ - بابا ! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید؟ مرد با ناراحتی پاسخ داد این به تو ارتباطی ندارد.چرا چنین سوالی می کنی؟ فقط می خواهم بدانم. - اگر باید بدانی بسیار خوب می گویم:۲۰ دلار! پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می شود به من ۱۰ دلار قرض بدهید؟ مرد عصبانی شد و گفت اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی  برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از...
12 تير 1390

کودکی

چشمهایت را ببند به دوران کودکیت برگرد بچه که بودی از زندگی چه میدانستی؟ نگاهت معصوم بود، و خنده های کودکانه ات از ته دل، بزرگترین دلخوشی ها داشتن اسباب بازی دوستت، پوشیدن کفش بزرگترها و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات . بچه که بودی حسادت، کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت، دوست داشتنت پاک و بی ریا بود، و بخشیدنت با رضایت ، چاره ناراحتی ات لحظه ای گریستن بود و بس، و این پایان تمام کدورت ها می شد، و می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی ! چه شد؟ بزرگ شدی؟؟ نگاه معصومت سردرگم شد، و خنده هایت از سر اجبار، اگر حسود ن...
12 تير 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرامیس می باشد