سلامی دوباره
سلام سلام سلام چند روزی نبودم .همه اش مهمونی وجشن میلاد بودیم خونه عمه نگار جشن ومهمونی،خونه عمه ندا جشن(مهمونیش رو قبلا رفته بودیم)،طبق هر هفته خونه آقاجون مامان جون جون آخرهفته هم باباجون مهربوناومد پیشم دیروز وقتی نی نی روی زانوم نشسته بود ،دیدم داره با تعجب انگشتای پاش رو که تکون میخورد نگاه میکرد این اولین کشف نی نی از اعضا بدن خودشه ما اینیم دیگه چمان اونقدر ذوق کرده بود که عصر رفت بیرون و برام جایزه خرید گفت دخملکم عسیس دلکم خانوم شده بزرگ شده رفت تند تند واسم گیر وگل سر خرید امروز هم رفتم مهمونی یه جای خیلی دور خودم که نرفتم مهمون مجازی بودم آفرین به بابایی که منو برد خونه "ننه" عمه جون ،مامان جون،نن...